دخمل نازنازی
نگارش در تاريخ شنبه 27 خرداد 1391برچسب:, توسط ویدا

5mx2ef6psv62a9vvz.jpg

آمدم نبودی

آمدم دیدم نیستی

آمدم ببینمت ولی دیدم نیستی

آمدم نگاهت کنم ولی نگاهت را فروخته بودی

آمدم دستان پرمهرت را لمس کنم آنها را هم فروخته بودی

آمدم سرم را بر شانه هایت بگذارم

آمدم های های گریه کنم بر شانه هایت

آمدم...

آمدم دیدم نیستی

آمدم احساس دل تنگیم را برایت بگویم ولی تو نبودی

آمدم گلدان زیبای عشقمان را که با هم کاشته بودیم آب دهم

آمدم همان گلدان را با عشق سیراب کنم ولی ندیدم گلی در گلدان

آمدم ببینم گلمان را در گلدان ولی ندیدم گلی در گلدان

آمدم دیدم جای خالی گل را در گلدان

آمدم ای کاش نمی آمدم

آمدم زیبایی را ببینم در نگاهت... کاش نمی آمدم

آمدم ای کاش نمی آمدم

آمدم و حال باید بروم

آمدم بروم از نگاهت

آمدم عشقم را ببرم از گلدان عشقمان

آمدم زیبایی را از نگاهت ببرم

آمدم همه خوبیهای قلبت را هم ببرم

آمدم قلب مهربانت را ببرم

آمدم ببرم قلبت را نکند آن را هم فروخته باشی

نه نه این برایم خیلی سنگین هست

اگر قلبت را فروخته ای پس دیگر تو که هستی

تکه ای گوشت و استخوان که ارزش ندارد

همه وجود آدمی همان قلبش است

و تو آن را هم فروخته ای

و حال می بینم مرگ عشق را ...

مرگ همه زیبایی ها، همان مرگ عشق است ...

مرگ عشق همان مرگ زندگی است ...

و این تنها هدیه ایست که تو به من بخشیدی



نظرات شما عزیزان:

sasan
ساعت19:09---27 خرداد 1391
وب خوب بود به من هم سر بزن

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: