قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری…
خــوب ِ مــن ،
.
همین جا درون شعرهایم بمان
.
تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد
.
به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛
.
من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها
.
شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان
.
تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم . . . . . . . .
همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ،
به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی
دلت هوایم را خواهد کرد
به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را
به یاد خواهی آورد خنده هایم را
به یاد خواهی آورد اشک هایم را
به یاد خواهی آورد حرف هایم را
مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی: دلتنگت شده ام
من نه عاشق هستم
و نه محتاج نگاهی كه بلغزد بر من
من خودم هستم و تنهایی و یك حس غریب
كه به صد عشق و هوس می ارزد
من نه عاشق هستم
نه دلداده به گیسوی بلند و نه آلوده به افكار پلید
من به دنبال نگاهی هستم
كه مرا از پس دیوانگی ام می فهمد...
سلام خیلییییییییییییییییییییی خوشحالم مدرسه ها داره باز میشه تازشم همه لوازم تحریرمم خریدم یکمی هم ناراحتم آخه سال آخره که میرم مدرسه راستی دعا کنید همین امسال کنکور قبول شم
فعلا
تا تو هستي و غزل هست دلم تنها نيست
محرمي چون تو هنوزم به چنين دنيا نيست
از تو تا ما سخن عشق همان است كه رفت
كه در اين وصف زبان دگري گويا نيست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
غزل توست كه در قولي از آن ما نيست
تو چه رازي كه بهر شيوه تو را مي جويم
تازه مي يابم و بازت اثري پيدا نيست
شب كه آرام تر از پلك تو را مي بندم
در دلم طاقت ديدار تو تا فردا نيست
اين كه پيوست به هر رود كه دريا باشد
از تو گر موج نگيرد به خدا دريا نيست
من نه آنم كه به توصيف خطا بنشينم
اين تو هستي كه سزاوار تو باز اينها نيست
خدايا : من گمشده ي درياي متلاطم روزگارم و تو بزرگواري !
پس اي خدا! هيچ مي داني که بزرگوار آن است که گمشده اي را به
مقصد برساند ؟ تا ابد محتاج ياري تو ، رحمت تو ، توجه تو ، عشق تو ،
گذشت تو ، عفو تو ، مهرباني تو ، و در يک کلام ... محتاج توام
دیروز به رسم عاشقی خندیدم دیروز به چشمان تو دل بخشیدم امروز من و درد و دوری و تنهایی عمری ز همین حادثه می ترسیدم.
اگر کسی را دوست داری، به او بگو. زیرا قلبها معمولاً با کلماتی که ناگفته میمانند، میشکنند.
دلم گرفته از ادمایی که میگن دوستت دارم اما معنیشو نمیدونن،
از آدمایی که میخوان ماله اونا باشی اما خودشون ماله تو نیستن،
از اونایی که زیر بارون برات میمیرن و وقتی آفتاب میشه همه چیز یادشون میره
من می بافم ... تو می بافی ... من برای تو کلاه تا سرت را گرم کنم ، تو برای من دروغ تا دلم را گرم کنی ...
امروز دلتنگ این نیستم که چرا دوست نمیداریم، دلواپس فردایی ام که بازمیگردی و نیستم
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد... به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد... و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد باشد...
آدم ها خیلی زود همراهان صمیمی را فراموش می کنند ، همین که باران بند امد خیلی ها چترهایشان را جا می گذارند !!!
یك دست من صدا دارد وقتی با سیلی صورتم راسرخ نگه میدارم تارقیب رنگ زرد رخساره را نبیند
خدایا نادانی دیروز شادی امروز را از من گرفت نادانی امروز را از من بگیر تا شادی فردا را از من نگیرد
با گفتن یک \"عزیزم جایت خالی ست\" نه جای من پر می شود و نه از عمق شادیهایت کمتر! فقط... دل خوش میشوم که هنوز، بود و نبودم برایت مهم است
خستهام در همه جای این زمین همنفسم كسی نبود زمین دیار غربت است از این دیار خستهام كشیده سرنوشت من به دفترم خط عزا از آن خطی كه او نوشت به یادگار خستهام به گرد خویش گشتهام سوار این چرخ و فلك بس است تكرار ملال ز روزگار خستهام
کاغذی به سپیدی برف گفت : ترجیح میدهم بسوزم تا اینکه موجودی سیاه و کثیف مرا لمس کند . شیشه مرکب و مداد رنگی ها ، آنچه کاغذ گفت را شنیدند و به او نزدیک نشدند ... کاغذ ، سپید باقی ماند .... پاک و تمیز برای همیشه.... خالی و پوچ...
هرگز حسرتی در هیچ کجای دنیا این چنین یکجا جمع نمی شود که در همین سه واژه کوتاه : او دوستم ندارد ...
هیچ وقت گریه کردن آدمها رو از این زاویه قضاوت کردید؟
مردم گریه میکنند.
نه به خاطر اینکه ضعیف هستند.
بلکه به این خاطر که برای مدت طولانی قوی بوده اند
جلوی من قدم برندار، شاید نتونم دنبالت بیام
پشت سرم راه نرو، شاید نتونم رهرو خوبی باشم
کنارم راه بیا و دوستم باش
يادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند
طلب عشق ز هر بي سر و پايي نکنيم...
يادمان باشد اگر اين دلمان بي کس ماند
طلب مهر ز هر چشم خماري نکنيم...
يادمان باشد که دگر ليلي و مجنوني نيست
به چه قيمت دلمان بهر کسي چاک کنيم...
يادمان باشد که در اين بحر دو رنگي و ريا
دگر حتي طلب آب ز دريا نکنيم...
يادمان باشد اگر از پس هر شب روزيست
دگر آن روز پي قلب سياهي نرويم...
يادمان باشد اگر شمعي و پروانه به يکجا ديديم
طلب سوختن بال و پر کس نکنيم...
سایتی جالب که از روی اسمتون عکس ! سالگیتون رو نشون میده ! صد در صد درست !
مشاهده ی سایت
اگر به احتمال
000001%
اشتباه بود اینجا کلیک کنید
عکس واقیعمو نشون بده
یک دختر به کمک شما نیاز داره . . . . . ! فوری . . !
خانوادش تو این 6 سال هرچی که داشتن خرج کردن
اهدا کننده برای این دختر تو آلمان پیدا شده ولی حدود 40 میلیون برای این پیوند هزینه باید بکنن.
کسانی که توان کمک به این خانواده رو دارن میتونن امید زندگی دوباره رو به این دختر بدنموتونن برای گرفتناطلاعات بیشتر با مددکاران مرکز محک تماس بگیرید و اسم پریناز رو اعلام کنید و اطلاعات پزشکی و احتیاج این دختر رو به پیوند رو خودتون تحقیق کنید.
شماره تلفن مدد کاری مرکز محک:23501400-021
شماره تماس با والدین پریناز: 09127185126
خواهشا واسش دعا کنید
قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن
قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : با ادب شدن
قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : متواضع شدن
قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن
قبل از ازدواج : رفتن به اماکن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم
قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : آموزش های کاربردی و مفید
قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از بابا
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : با سخاوت شدن
قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و نان
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی
قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل.
در جلسه ی امتحان عشق،
من مانده ام ویک برگه ی سفید!
یک دنیا حرف ناگفتنی
و یک بغل تنهایی و دلتنگی . . .
درد دل من در این برگه ی کوچک جا نمی شود!
در این سکوت بغض آلود
قطره ی کوچک هوس سرسره بازی می کند!
و برگه سفیدم
عاشقانه قطره را به آغوش میکشد!
عشق تو نوشتنی نیست . . .
در برگه ام،کنار آن قطره
یک قلب کوچک می کشم!
وقت تمام است.
برگه ها بالا . . .
امروز از پشت شیشه قلبم
باغچه شبنم زده کنار حیاط را نگاه می کردم
گنجشکها شکوفایی یاسها را جشن گرفته بودند
و زیرکانه به اندیشه های ترد ومرطوب شبنم نوک می زدند
به راستی که چه یاسهای زیبایی هستند!
یاسهای سپیدی که درروز تولد من
از بطن غنچه های شاداب متولد شده اند ...
عشق من
این یاسهای سپید را قبل از به تماشا نشستن خزان به تو تقدیم می کنم
زندگیت به شادابی وسپیدی گلهای یاس باد
بعد از عمری یافته ام زندگی را ، عشق را ، بودن را
دستانم خالیست ولی قلبم پر از عشق توست
چشمانم گرسنه ی لطف توست
ببخش اگر کمم و اگر ناتوانم
عشق را با تو آموختم و با تو میخواهم
در فکر خود پرسه میزنم جز تو نامی نیست
در قلب خود می گردم جز تو نامی برش نیست
دستانم فقط جایگاه دستان توست
چشمانم فقط به دنبال چشمان توست
زندگی را فقط برای تو میخواهم ای بهترینم
و بودن فقط با تو معنا می یابد ای زیباترینم
و چه زیباست روز تولد
روز تولد عشق
پرسید چقدر مرا دوست داری ؟ سکوتی کردم . چند لحظه به چشم هایش خیره شدم ... گفتم : دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم . عاشق یک عشق واقعی . عاشق تو ... عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند . به عشق این لحظه های انتظار * دوستت دارم * . به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ... به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم * دوستت دارم * . به عشق اینکه گاهی با تو و گهگاهی به یاد تو . در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . . به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام قطره های باران * دوستت دارم * . به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم . به اندازه ی تمام ستاره های آسمان * دوستت دارم * . به عشق دیدنت بی قرارم . حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم . به اندازه ی تمام لحظات بی قراری و دلتنگی * دوستت دارم * . . .
آمدم نبودی
آمدم دیدم نیستی
آمدم ببینمت ولی دیدم نیستی
آمدم نگاهت کنم ولی نگاهت را فروخته بودی
آمدم دستان پرمهرت را لمس کنم آنها را هم فروخته بودی
آمدم سرم را بر شانه هایت بگذارم
آمدم های های گریه کنم بر شانه هایت
آمدم...
آمدم دیدم نیستی
آمدم احساس دل تنگیم را برایت بگویم ولی تو نبودی
آمدم گلدان زیبای عشقمان را که با هم کاشته بودیم آب دهم
آمدم همان گلدان را با عشق سیراب کنم ولی ندیدم گلی در گلدان
آمدم ببینم گلمان را در گلدان ولی ندیدم گلی در گلدان
آمدم دیدم جای خالی گل را در گلدان
آمدم ای کاش نمی آمدم
آمدم زیبایی را ببینم در نگاهت... کاش نمی آمدم
آمدم ای کاش نمی آمدم
آمدم و حال باید بروم
آمدم بروم از نگاهت
آمدم عشقم را ببرم از گلدان عشقمان
آمدم زیبایی را از نگاهت ببرم
آمدم همه خوبیهای قلبت را هم ببرم
آمدم قلب مهربانت را ببرم
آمدم ببرم قلبت را نکند آن را هم فروخته باشی
نه نه این برایم خیلی سنگین هست
اگر قلبت را فروخته ای پس دیگر تو که هستی
تکه ای گوشت و استخوان که ارزش ندارد
همه وجود آدمی همان قلبش است
و تو آن را هم فروخته ای
و حال می بینم مرگ عشق را ...
مرگ همه زیبایی ها، همان مرگ عشق است ...
مرگ عشق همان مرگ زندگی است ...
و این تنها هدیه ایست که تو به من بخشیدی
حالا آمدی؟ حالا یادت آمد که هستم؟ که تنهایم؟ پس کجا بودی شبی که صدای شکسته شدن قلبم گوشهایم را کر
کرده بود؟ همان شبی که رفتی و دل و جانت را سپردی به دیگری... شبی که هق هق گریه هایم بهانه ای شده بود تا
تک تک عکسهایت را ببوسم و تو چه خوش بودی با قهقهه های بلندت شبی که آسمان ابری شد و دل من گرفت و تا
صبح گل های بالشم از اشکهایم گلستان شد شبی که دلم یکهو هوایت را کرده بود و تو به هوای دیگری سر بر
زانوهایش تا صبح به خواب رفتی شبی که درد داشتم و دوای دردم دستان تو بود و نوازش های مهربانانه ات و تو چه
سخاوتمندانه موهای دیگری را نوازش می کردی تا آرامتر به خواب رود کجا بودی شبی که بغض داشتم در جمعی که
همه با صدای بلند می خندیدند؟ و من فقط به این دلیل که خنده هایت را مدتی بود ندیده بودم بغض کردم شبی که
سردم شده بود و وجودم گرمای وجودت را بهانه می کرد ولی نبودی و من تا صبح از سرما به خود لرزیدم حالا که به تک
تک این شبها عادت کردم و هرشبش برایم شده یک خاطره تلخ در دفتر خاطره ام آمدی؟ آمده ای که بگویی گذشته ها
گذشته و فردا را عشق است!!! نه جانم راهی که آمده ای را برگرد...
پیشانی ام ...
پیشانی ام ...
چسبیدن به سینــه ات را میخواهد...
و چشم هایم خیس کردن پیراهن مردانــه ات را...
عجب بغض پرتوقعی دارم...
مــن امشـــــب....
این اتــاق ِ مَن استـــــ ..
وقتــے وارد شدی ..
آنقـــدَر کوچَکـــــ مے شـَـــوَد ..
کــهـ دیــگـر جــایــے بَــــرای نـشستَــن
بـاقـــے نَخواهَـــد مانــــد ..
مَـگـر دَر / آغــــوش ِ مَـــن / ...
چـــه خـــوش خیــــــــال اســـــت !!!
فــــــــاصلــه را مــــــــی گویــــم !!
به خـــــــــیـــالـــش
تـــــــــو را از مــــــــن دور کـــــــــرده
نـــــــمــی دانــد
تـــــــــو جــایـــت امــــــن اســت
ایــــــنــجـــا
مـــیـــان دلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
در خانه ام را می زنند
میهمان ها
رفتگرها
نشانی گم کرده ها
کودکان
همه
هر کسی
جز تو
کاش
یک لحظه کاش
من گمشده ات می بودم…
خداوندا
خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا به عهدخود وفا کن
مستي ات
تعادل دنيايم را بر هم مي زند
وقتي لبهايم را
تلو .... تلو .... مي خوري .
لب جـــــاده می ایستـــــــم
و به دوردست ها نگاه میکنم
شاید،،،
فقط شایــــــد
دلش تنــــــگ شد
و
برگشت...
جهانيست
که از خیال تـــ ـــو
خالی باشـــد . . .!
من این چشم های بی تو را
گفتی دوستت دارم
برای دوباره آمدن
کاش می فهمیدی قهر میکنم که دستم را محکمتر بگیری...
شب را با نام تو آغاز می کنم
تا تو رفتی همه گفتند
,
به کجای این شهر بدوزم
که هنوز
نرفته باشی؟
و من به خیابان رفتم.
فضای اتاق برای پرواز کافی نبود !
چشمهایم روز اولی ندارند !
اصلاً
چشمهایم را ببندم که چه؟
کسی که بــــــاد دست به دستش کرد
برگشتنی نیست . . . !
شراب می شدم برایت ..
از آن شراب های ِ کهنه ی قدیمــــــی ..
تا مــست شوی از من ...
تا برایم مـستی کنی!!
دیـوانـــگی کنی !..
عاشقی کنی !..
هر صبح ..
هر ظهر ..
هر شب ..
هر لحظه ........
هر چقدر هم كه چشمانت را محكم بفشاری
رویای از دست رفته ات باز نمی گردد
وقتی از خواب پریده باشی ...
که بلندتر بگویی بمان...
همین|
و بامدادان با رویا های تو بر می خیزم
تمام هستی من
یک حلقه تنهاییست
در پنجهء کوچک تکرار
اولویت اول زندگی آدم می شود
پس...
نگو عاشقمی
وقتی به فکر همه هستی
...جز من
که از دل برود هرانکه از دیده برفت
و به ناباوری و غصه من خندیدند
آه ای رفته سفر
که دگر باز نخواهی برگشت
کاش می آمدی و میدیدی
که در این تنگ بلور
ماهی سرخ تو زنده است هنوز
و در این کلبه سرد
یادگار تو بجاست
کاش میدانستی
که از دل نرود هر آنکه از دیده رود
به شرطي كه آدمها بعد از دوست داشته شدن
آدم بمانند.....!
عشق یعنی ...همون سلام اول.
سخت ترین دیدار.... دیدار اونی که به جای همه عشقی که بهش دادی یه قلب زخمی برات یادگار بذاره و تو نگاهش کنی و باز مثل روزه اول دلت بلرزه و حس کنی هنوزم دوستش داری .......بخوای همه تنهایی رو که به امید برگشت دوبارش تحمل کردی تو گوشش فریاد کنی اما حتی نتونی ........ به چشماش نگاه کنی که بفهمه با همه بدیهاش هنوزم با همه قلبت دوستش داری اما ببینی چشماش داد می زنه که دلش ماله یکی دیگس .... تمام روزهایی که تنها بودی
يادمون باشه كه هيچكس رو اميدوار نكنيم بعد يكدفعه رهاش كنيم چون خرد ميشه ميشكنه و آهسته ميميره .
يادمون باشه كه قلبمون رو هميشه لطيف نگه داريم تا كسي كه به ما تكيه كرده سرش درد نگيره
يادمون باشه قولي رو كه به كسي ميديم عمل كنيم .
يادمون باشه هيچوقت كسي رو بيشتر از چند روز چشم به راه نذاريم چون امكان داره زياد نتونه طاقت بياره .
يادمون باشه اگه كسي دوستمون داشت بهش نگيم برو نميخوام ببينمت چون زندگيش رو ازش ميگيري...
یادمون باشه که دل کسی رو نشکنیم. چون دیگه هیچوقت خوب نمیشه...
یک دقیقه به نکات زیر فکر کنید ...
اگر روزی گریان منو دم در خونه ات دیدی اصلا اهمیت میدی؟
اگر بهت زنگ بزنم بگم بیا دنبالم برام یه اتفاقی افتاده آیا میایی؟
اگر فقط یکروز از زندگیم باقی مونده باشه دلت میخواد که تو هم بخشی از اون آخرین روز باشی؟
اگر برای گریه کردن به شونه هات نیاز داشته باشم میذاری روی شونه ات گریه کنم؟
میدونی رابطه بین دوتا چشمات توی چیه ؟
با هم پلک می زنند، با هم حرکت می کنند، با هم گریه می کنند، همه چیز رو با هم می بینند و با هم می خوابند.
اما هرگز نمی تونند همدیگرو ببینند، این همان معنای دوستی است.
زندگی بدون دوست یعنی تنهایی
اگر روزی گریان منو دم در خونه ات دیدی اصلا اهمیت میدی؟
اگر بهت زنگ بزنم بگم بیا دنبالم برام یه اتفاقی افتاده آیا میایی؟
اگر فقط یکروز از زندگیم باقی مونده باشه دلت میخواد که تو هم بخشی از اون آخرین روز باشی؟
اگر برای گریه کردن به شونه هات نیاز داشته باشم میذاری روی شونه ات گریه کنم؟
میدونی رابطه بین دوتا چشمات توی چیه ؟
با هم پلک می زنند، با هم حرکت می کنند، با هم گریه می کنند، همه چیز رو با هم می بینند و با هم می خوابند.
اما هرگز نمی تونند همدیگرو ببینند، این همان معنای دوستی است.
زندگی بدون دوست یعنی تنهایی